فقط جایی برای نوشتن.

ساخت وبلاگ

امکانات وب

میدونی؟دوست داشتنت شبیه هوای خنک بهارهشبیه بوی جوجه کباب سیزده به درشبیه شربت خاکشیر تو گرمای ظهر تابستونشبیه شیرکاکائو خوردن بعد برف بازیدوست داشتنت شبیه نفس کشیدنه، نباشه نیستم.. امروز داشتم فکر میکردم خدا چقدر حواسش هست و چقدرررر بی صدا کاراش رو انجام میده، یهو به خودت میای میبینی آرزوت شده خاطره، شده عادت، شده روزمره اما تو اصلا نفهمیدی.یادته؟ اومدم غرغر که درست وقتی که خوشحال بودیم از تموم شدن قسطا، مجبور شدیم خونه رو عوض کنیم و دوباره قسط و کوفت شروع شد چون برای پول پیش کم داشتیم. خب الان که هنوز یکسالم نشده کلی قسط دادیم و حتی پس انداز هم کردیم و وقتی میشینیم حساب میکنیم پول قسطامون از درآمدمون هم بیشتر بوده ها حالا از کجا اومده که هم قسط دادیم و هم پس انداز... هم خوردیم و هم پوشیدیم... و راستی حتی میز تلویزیون رو عوض کردیم، من همزن جدید خریدم... اووووبخوام بشمرم باز هم پیدا میشه. خدا اینجوریه، اونم تازه وقتی که ما این همه کم کاری میکنیم براش. ببین اگه اونی باشیم که خدا میخواد، اون موقع چیکار میکنه برامون. . خدایا؟عاشقتم. همین.  فقط جایی برای نوشتن....
ما را در سایت فقط جایی برای نوشتن. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fso1996o بازدید : 164 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 11:41

دارم به نتایج جالبی میرسم. اینکه مردها با اینکه خیلی با هم متفاوتند اما باز هم در مواقعی به ریشه و ذات همون جدی پدری خودشون برمیگردن و برای حداقلی ترین مدت ممکن هم که شده بدشون نمیاد زور بگنزور گفتن دقیقا اینکه یه حرف غیر منطقی رو اجبارا به اجرا برسونن. من این حرکت رو از عاقل ترین مرد زندگیم که همانا شوهرم باشه هم دیدم، حالا هر چند کم اما دیدم. و جالب اینجاست که به هیچ وجه هم زیر بار نمیره. امشب، بدجور با خودم کلنجار رفتم که دعوا نکنم اونم به احترام مامانم که مهمونه تو خونم. . نمیدونم ما زن ها هم اینطوریم؟هست که خصلت مشترک همگانی داشته باشیم؟؟. .  فقط جایی برای نوشتن....
ما را در سایت فقط جایی برای نوشتن. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fso1996o بازدید : 175 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 11:41

اینکه اینجا شده همش غرغر و نق نق خیلی بده. نمیدونم چرا هر موقع حالم بده میام اینجا، دقیقا حرفایی که به هیشکی نمیتونم بگم منو میاره اینجا. ازون شب بداست، با اینکه میشه گفت امروز طلایی شروع شد، و حتی اگه من مسخره بازی در نمیاوردم طلایی هم ادامه پیدا میکرد. چی میشه که یهو لگد میزنم به حال خوبمون؟چه مرگم میشه؟و از همه بیشتر خودمو اذیت میکنم.. بیشترین چیزی که تو رو اذیت میکنه چیه؟چی باعث میشه حالت بد بشه؟. من احساس ناکافی بودن، که خب اغلب هم ظاهریه. یعنی کم پیش میاد ناراحت بشم از بی پولی یا چیزای مادی. اما خب نود درصد حس های بدم از شخص خودمه. و اغلب ناراحتیام اینطوریه:من زشتم، بد فرمم، بد لباسم من بلد نیستم قشنگ حرف بزنممن زبان بلد نیستممن اطلاعات درباره خیلی چیزا ندارممن یهو یه حرفی میزنم که کسی از دستم ناراحت میشه. کاش یکی بود میتونستم الان باهاش حرف بزنم. میم پایه هستا، اما هنوز این روی نا امید و ناکافی من رو ندیده. خیلی وقتا غر زدم که من زشتم چطوری منو دوست داری؟. اما هیچ وقت عمق قضیه رو بهش نگفتم. . . فقط جایی برای نوشتن....
ما را در سایت فقط جایی برای نوشتن. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fso1996o بازدید : 227 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 11:41